logo

گفت و گو

گفت و گو با : فرهاد احمدی

معمار

موضوع گفت و گو :

معماری از کجا آغاز می شود؟

گفت و گوی اختصاصی caoi با فرهاد احمدی :

 

به نظر شما معماری از کجا آغاز می شود و نقطه عزیمت معماری کجاست؟

معماری امری بسیط نیست، یعنی از وجوه و لایه های متعددی تشکیل شده است و در عین حال، امری در هم تنیده و پیچیده است. می توانیم این طور بگوییم، اگر در جامعه ای معماری بخواهد شکوفا شود، فرهنگ، دانش، مدیریت و اقتصاد آن کشور نیز می بایست شکوفا باشد یک طرح معماری تا به اجرا برسد شاید صدها شغل را رونق ببخشد معماری یک اتفاق چند نظمی (Multi Discipline) است که در آن معمار به عنوان یک مدیر فعالیت میکند کسی که عوامل زیادی را به نسبت صحیح و کارآمد در کنار هم میگذارد و ترکیبی معقول را به وجود می آورد و از آنجا که معمار یک هنرمند است قاعدتاً نتیجه ترکیبی است که طبعاً موزون هم باید باشد. موفقیت در این ترکیب بندی چه در طراحی، چه در امر آموزش معماری، چه در سیاست گذاری ها و چه در صنعت ساخت و… مسئله ای چالش برانگیز است، زیرا اینها موضوعاتی تازه نیستند که از خلأ به وجود آیند، بلکه هر کدام مبتنی بر مبانی ای می باشند که معمار آنها را به هم متصل می کند و در این ترکیب است که مجموعه نوینی را پدید می آورد. این مسئله دو بخش دارد یکی آنکه اصولاً معماران به این پایه ها بر چه اساسی می نگرند، دوم آنکه چگونه آنها را در هم می آمیزند و به هم مرتبط می کنند، بر این اساس و با پاسخ به این دو پرسش می توان فهمید که روش طراحی هر معمار چگونه است.

 

به عنوان یک معمار به چه نکاتی در طراحی توجه می کنید؟

برای پاسخ به مسئله، ابتدا باید بدانیم که حقیقت معماری چیست و مرکب از چه اجزاییست و آن اجزا چگونه با هم کار میکنند چرا که طراحی در واقع برقراری ارتباط بین این اجزاء است. زمانی سه رکن برای معماری قائل بودند (زیبایی، ایستایی، کارکرد)، این سه رکن هنوز هم میتواند قابل قبول باشد ولی اکنون معماری واجد اجزای متعددتری است و نگرش های متفاوتی در مورد آن به وجود آمده است، زمانی تعریف معماری خیلی محدود بود، معمار وظیفه اش این بود که بنایی را به وجود آورد که بتواند هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روحی پناهگاهی برای انسان باشد و موفقیت هایی که در ایجاد آن بدست می آمد بیشتر نتیجه ضرورتها بود تا اراده معمار.
این تعریف هنوز هم وجود دارد ولی شاید امروزه حیطه و امکان مداخله معمار بسیار گسترده تر شده باشد، معمار امروزه در طراحی یک پروژه، می بایست گستره ای از موضوعات را در نظر داشته باشد که البته به همان میزان میتواند نتیجه کار دچار کاستی هایی شود، این موضوعات می توانند مقیاسی از بسیار بزرگ تا بسیار کوچک داشته باشند، به عبارت دیگر معماری در یک سو با موضوعاتی سروکار دارد که به شهر، منطقه و جهان مربوط هستند و از سوی دیگر با موضوعاتی روبه روست که با درون ساختمان و اجزای آن مرتبط می باشد، این محدوده بسیار گسترده است.از طرف دیگر معمار می بایست با توجه به منطقه مشترک مابین مسائل فرهنگی اقتصادی به نوعی در محیط مداخله کند که با حداقل آثار مخرب، فضایی متناسب و در خور پدید آورد.
در واقع تنها با اتکا به دیدگاه همه جانبه نگر میتوان به مصالحه ای مابین عوامل اثرگذارنده دست یافت. مسئله مفهومی بودن معماری که از پایه فرهنگی نشأت می گیرد، متن گرایی که از توجه به طبیعت به دست می آید، فروتنی، صداقت، ایجاز و ایهام نکات دیگریست که من در طراحی در نظر میگیرم.

 

فکر می کنید این ویژگی معمار است که چندمنظومه نگاه می کند، یا چند منظومه بودن ویژگی خود معماری است؟ چرا که احساس می شود پس از رنسانس که همه چیز تخصصی تر شد دیگر نمی توان معماری پیدا کرد که جامع الاطراف باشد و به همه چیز تسلط داشته باشد به نظر می رسد این فرآیند امروزه باید به کمک متخصصین زیادی صورت پذیرد؟

معماری ماهیتاً امری چندمنظومه یا چندوجهی است. تخصص های مختلف در یک اثر معماری دخیل هستند که این امر سبب شده کار گروهی در معماری مطرح شود، ولی این کار گروهی مدیریت می خواهد. البته این خیلی آرمانی خواهد بود که در یک کار گروهی رابطه ها آنقدر تعاملی شود که مجموعه بتواند به خود اصلاحی برسد، یعنی بدون نیاز به مدير بتواند به هدف مشترک خود برسد، ولی چون در واقعیت این اتفاق نمی افتد هنوز همان مدیریت مرکزی مطرح است، هنوز هم برای به ثمر رساندن یک اثر معماری به طراحان مدیر نیاز است، آنها معمارانی هستند که علاوه بر درخشش در هدایت طرح ها در سازماندهی
عوامل پدید آورنده طرح قابلیت هایی از خود نشان میدهند. البته مسلماً آنها در دفتر کارشان نمیتوانند یک پروژه را از اول تا آخر به تنهایی انجام بدهند و به تمام وجوه هنری، کاربردی، تاریخی، جغرافیایی، تکنیکی و مسلط باشند ولی مسلماً هدایت کننده طرحها هستند. این مسئله البته هم در تفکر هنری و هم در تفكر فلسفی امروز وجود دارد، در عین حال که ما در دوران معاصر به کار گروهی معتقد هستیم، اما در تمام داستان ها به دنبال اسطوره ها هستیم، کسانی مثل سوپرمن، بتمن، اسپایدرمن و… کسانی که در نهایت آنها هستند که می توانند سیستم را در اختیار بگیرند و به آن وحدت بخشند بدین جهت من نقش معمار را در این فرآیند مؤثر میبینم. از سوی دیگر به همین دلیل است که در دانشگاه یک معمار با زمینه ها و نظم های مختلفی آشنا میشود، شاید با گذراندن چند واحد سازه، معمار نتواند به تسلط یک مهندس سازه برسد اما به طور عمومی با مباحث آن آشتا می شود، در مورد مباحث محیطی و سایر دروس ارائه شده نیز همین هدف مدنظر است. یک دانشجوی معماری می فهمد که با یک کانسپت به تنهایی روبه رو نیست، بلکه در برابر یک مولتی کانسپت قرار دارد که متأثر از عوامل متعدد اثرگذارنده، لایه های پدیدآورنده و شکل دهنده به معماریست.

 

احساس می شود معماری شما معماری ای فرم گرایانه است، فرم هایی که البته مفهومی هستند و صرفا جهت زیبایی انتخاب نشده اند، آیا خودتان این فرم گرایی را قبول دارید؟

یک اثر معماری قابل قبول محتملاً به عوامل متعدد تأثیرگذار پاسخ می گوید. از طرف دیگر معماری یک اثر تجسمی است و از راه چشم ادراک میشود. چشم دریافت کننده تصاویر است و تصویر چیزی جز فرم نیست، بنابراین یک اثر معماری با هر رویکردی که شکل گرفته باشد بالاخره از مسیر فرم قابل فهم است به همین دلیل معماران هر چقدر هم به مسائل مختلف توجه داشته باشند، تأثیرگذاریشان بیشتر از راه آثارشان است، درک این آثار هم از طریق فرمشان مقدور است یا لااقل از ادراک فرم شروع شده و به لایه های دیگر مفهومی، کارکردی و فن آوری می رسد فرم انتخاب شده در یک معماری باید پشتوانه های زیادی داشته باشد. یک فرم چه بسیار ساده و یا بسیار پیچیده باشد و چه از هندسه اقلیدسی تبعیت کند یا نکند می تواند از اصولی نشأت گرفته باشد. من در کارهایم تلاش کردم فرم ها از تکیه گاه های زیادی برخوردار باشند چرا که اعتقاد دارم اگر این تکیه گاه ها محدود باشد و فرم بدون هیچ اساس و پایه ای استفاده شده باشد به راحتی میتوان آنرا دگرگون کرد، اگر شما در کار فرمی را تغییر دادید، مفهومی مخدوش شود و یا کارکردی از ساختمان مثل رفتار محیطی آن از بین رود، حتما این فرم تکیه گاه دارد و می تواند قابل دفاع باشد بنابراین می توان گفت در هر اثر با افزایش عوامل منتهی شده به فرم، شكل اثر، از پایداری بیشتری برخوردار است.
راهی که من برای طراحی معماری انتخاب میکنم بدین شکل است که از مسیر نیروهایی آغاز میکنم که به فرم شکل میدهند. مثلاً در پروژه استکهلم جایی که در وزارت امور خارجه اتفاقا به ما فشار می آوردند که ما با استناد به فرم های تاریخی فضایی را به وجود بیاوریم تا از این راه هویت ایرانی ابراز شود، سعی کردم که پایه های دیگری برای فرم پیدا کنم. دیدگاه فلسفی،مربوط به کشور میهمان و میزبان جریان های معاصر معماری، هندسه، مسائل محیطی، فن آوری، کارکرد، و خیلی عوامل دیگر می توانند نمونه ای از این پایه ها باشد.

پس هیچ یک از پارامترهای مؤثر در طراحی به عنوان فاکتور اصلی در طراحی هایتان مطرح نیست؟ در واقع تمام جوانب را می سنجید، تمام پارامترها را محاسبه می کنید و از تجمیع آنها و از کنار هم قرار دادنشان گذاشتن طراحی را آغاز می کنید؟

بله، تقريباً. واقعیت این است که معماری شباهت بسیار به هر نوع کار ترکیبی دیگر دارد. در معماری هم ابتدا مواد مورد نیاز را فراهم می کنیم، ولی ترکیب این مواد است که از اهمیت برخوردار است. همه معمارانی که موفق هستند با تعمق، ممارست و سعی و خطای بسیار زیاد به نتیجه می رسند. این سعی و خطا جدای از رویکرد و مدهای رایج معماريست. معماران مانند افرادی که در آزمایشگاه کار میکنند آنقدر در نسبت ترکیب عناصر و یا استفاده از مواد تجدیدنظر میکنند تا به یک نتیجه منسجم برسند حتی در این مورد میتوان گفت در تجربیات یک معمار ممارست یک مسئله پیوسته و ممتد است و در هر کار بخشی یا مرحله ای از بلوغ حرفه ای وی به منصه ظهور می رسد. بدین ترتیب من هم فکر نمیکنم که شخصاً توانسته باشم تاکنون به نقطه ارضاکننده ای رسیده باشم، ولی با این وجود سفارتخانه ایران در استکهلم را بیشتر از بقیه کارهایم دوست دارم و آنرا موفق تر ارزیابی میکنم، طرحی که متأسفانه اجرای آن متوقف شد.

 

پست های مشابه

نشست درمورد مهاجران افغانستانی

برای رفتن به صفحه این پست روی دکمه زیر کلیک کنید
مشاهده پست

نشست فیلم های باوهاوس

برای رفتن به صفحه این پست روی دکمه زیر کلیک کنید
مشاهده پست

صنعتی سازی در ساختمان سازی

برای رفتن به صفحه این پست روی دکمه زیر کلیک کنید
مشاهده پست

نظرات پست

یک دیدگاه بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

” تمامی حقوق مادی و معنوی محتوا متعلق به پایگاه خبری جهان معماری می باشد “