گفت و گوی اختصاصی هنر معماری با محمدرضا قدوسی
نبیان: ضمن سلام و تشکر از حضور شما در این مصاحبه با موضوع مسکن در زمینه ی فعلی ایران، باید بگویم که در گفت وگوهای مان با برخی از دوستان از تک پروژه های آنها شروع کردیم، اما می خواهم پیشنهاد کنم که در گفت وگو با شما از پروژه ی کلان فکری تان شروع کنیم.
قدوسی: حوزههای مختلف علمی و آموزشی –تاریخ، علوم اجتماعی، اقتصاد و غیره- سعی دارند به ما بقبولانند که ما انسانها، موجوداتی تاریخی، اجتماعی و اقتصادی هستیم. اما ما انسانها “فضایی” هم هستیم. ما از بدو تولد با تجربهی حضور در فضا به دنیا میآییم و در صورتی که فضا نباشد، ما هم –به این شکل و شمایل- وجود نخواهیم داشت. معماران، همیشه روی مسئلهی “بودن” در فضا تمرکز و تحقیق دارند.
ما معمارها تأکیدی بر معرفی و مانور روی وجه فضایی کارمان نداریم، در حالی که تنها با توجه به کیفیت فضایی است که معماری را درک و خلق میکنیم. کار معمار تعریف نحوهی بودن در فضا است. در طول سالها بر روی کیفیت بودن در فضا کار شده، در حالی که در این سالها در ایران، فضاها فاقد کیفیت هستند. یکی از پروژههای اصلی فکری دفتر ما “چگونه بهتر بودن” در فضا است . “چگونه بهتر بودن” در فضا، شامل رویکردهایی در رابطه با کیفیت فضا و سناریوی فضایی است که ما بهعنوان طراح تعریف میکنیم.
نبیان: پس شما عقیده دارید که تمامی دیسیپلینها تعریفی بر مبنای “بودن” از انسان دارند و مثلاً اقتصاددانها بودن انسان را بر مبنای وجه سرمایه-محور و اقتصادی او تعریف میکنند؛ شاید همین فقدان تعریف “بودن” از طرف معماران هست که باعث بهوجودآمدن این خلأ میان کارفرما و معماران شده است –چون معمارها نمیتوانند کیفیت فضایی را به سبک زندگی و بودن مردم ربط بدهند. میتوان حتا چگونگی و کیفیت “بودن” را به کیفیت زندگی هم بسط داد و از آنجایی که موضوع بودن در فضا در حوزهی مسکن تبدیل به دیاگرام فضایی میشود، پیرامون این مقوله نیز میتوانیم گفتوگو کنیم. بیایید با بازخوانی نحوههای مختلف بودن آغاز کنیم و اینکه در حوزهای مانند مسکن چگونه اثرگذار خواهد بود؟
قدوسی: بله، میتوانیم “بودن” را به کیفیت زندگی بسط دهیم، اما در این دیدگاه ممکن است به سمت سبک زندگی سوق داده شویم که موضوع دیگری است. هرچند بین این دو، فصلمشترکهایی وجود دارد اما بودن، آبسترهتر و بیزمانتر است و به پیشفرضهایی که نتیجهی “سبک”سازی است اعتنایی ندارد، به عبارتی در مورد سبک زندگی هم پیشفرض و محدودیتی ندارد. زمانی هم که میخواهیم نحوههای “بودن” را بررسی کنیم به صورت سؤال نگاه میکنیم و این که صورت مسأله به چه صورتمسألههایی با این عینک قابل تبدیل است و این سؤالات چگونه فضامند میشوند.
نبیان: در عین حالی که با ضوابط محدودکنندهی ساختوساز مسکن هم مواجه هستیم.
قدوسی: محدودیتها و ضوابط در هر زمان و جامعهای وجود دارد. بسیاری از قوانینی که امروز وجود دارند، همان چیزهایی هستند که قبلاً توسط خود معماران، طراحی و اجرا شدهاند؛ مسائلی مانند آسانسور، پارکینگ یا جعبهپله. ولی مشکل اینجاست که حالا اینها با همان فرم و استاندارد در ذهن مردم و کارفرما ثبت شدهاند و بهسختی مجال تغییر مییابند. معمولاً ضوابط، مانع پیشبرد کار ما نمیشوند چرا که ضوابط، ظرفیت بارگزاری توسط کیفیتهای مختلف را دارند.
نبیان: شاید “محدودکننده” واژهی درستی برای توصیف ضوابط نباشد، اما اینها قراردادهایی هستند که لازم است معمار با کارفرما در موردشان گفتوگو داشته باشد. مسئلهی بودن در فضا که شما در قالب دیاگرام فضایی به آن میپردازید، از یک پروژه به پروژهی دیگر متفاوت است و تحت شرایط –اقتصاد، سبک زندگی، و ضوابط شهری- تعریف و معنای خاصی به خود میگیرد.
قدوسی: پیش از اینکه وارد توضیح پروژهها شوم، مایلم به وجه دیگری از پروژه فکری دفتر که همانا حداکثری کردن تولید ناخالص منطقهای (درآمد سرانه منطقه ای) – Regional GDP- از طریق معماری است، اشاره کنم. آنچه ما به دنبالش هستیم، نه فرم ایرانی است و نه معماری ایرانی به معنی مطلق و نوستالژیک آن. معماری ایرانی زمانی مقبول است که تحت یک بازتعریف حرفهای، پاسخگوی نیاز و ذائقهی امروزی باشد. اصول معماری ایرانی در صورت بازخوانی و به روز رسانی، پتانسیل قدرتمندی برای تأثیرگذاری در سطح بینالمللی دارند و میتوانند کاربردی باشند و به پارادایمهای زندگی ایرانیان معاصر کمک کنند.
هدف ما بهبود وضعیت و کیفیت زندگی انسانهاست. به نظرم وقتی معماری یک منطقه بهتر میشود و مردمانش بهتر زندگی و کار میکنند و در یک نظام مشارکتی و بر مبنای یک سناریوی معمارانه و فضامند تولید ارزش افزوده میکنند، مسلماً وضعیت زندگی بهتری نصیبشان میشود. در مرحلهی بعد، متأثر از مسائل اقتصادی، در مورد دیاگرام فضایی محیطی که در آن زندگی میکنند کنجکاو میشوند و میخواهند همه چیز را ببینند و بدانند و بعد، افراد دیگر هم برای مشاهده و مطالعهی این دیاگرام به آن منطقه میآیند و دوباره تولید ناخالص منطقهای رشد میکند.
در این راستا، یکی از پروژههایی که امروز قصد معرفیاش را دارم، خانهی باربد در گرگان است که با بودجهای محدود آغاز شد و کل پروژه در سال 1386 دوازده میلیون تومان تمام شد. ما در این پروژه به فکر ایجاد فضایی اقتصادی و مقرون به صرفه بودیم که زندگی بهتری را برای کارفرما به ارمغان آورد. در این پروژه، تمامی وسایل و مصالح، ایرانی هستند و تا جای ممکن از مصالح بازیافتی استفاده شده است. سنگ کف این خانه از کنارچینهای کارخانههای محلات است و چوبها از بازیافت چوب کندوهای عسلی تأمین شده که کنار جاده افتاده بود. اما تمامی این مواد در یک همنشینی فکرشده، موجبات تولید فضایی دارای کیفیت را فراهم کردهاند. در محوطه سازی، بسیاری از این سنگها از بستر رودخانه جمعآوری شدهاند، صدفها از ساحل و چوبها از پای درختان جنگل.
نبیان: پروژهی خانهی باربد با مضمون حداکثری کردن درآمد سرانه منطقه ای – Regional GDP از طریق معماری، دارای کاربری موقت است. همین مضمون را چطور روی فضاهای مسکونی دائمی پیاده میکنید.
قدوسی: خانهی میوههای باربد، خانهای دائمی است. دیاگرامهای فضایی هم در خدمت تجربیات بودن خانوادهی علیآبادی تهیه شده است. پیشنهادهای ما در این راستا شامل استفاده از مصالح ایرانی و ارزان است و اینکه از چیزهایی که در دسترس داریم، بهره ببریم. در کشور ما نیروی کار ارزان است، در حالی که استفاده از واردات، گران تمام میشود. پس میتوانیم از نیروی کار خوب و ارزان و صنعتگران محلی در اجرای پروژههای مان سود ببریم. اگر از منابع داخلی بهخوبی بهره ببریم، در نهایت به شهری بسیار خوب میرسیم. تصور کنید که اگر یک شهر را با منابع محلی بسازیم، چقدر جالب توجه خواهد بود و موجبات جذب فراوان گردشگر را فراهم خواهد کرد که به درآمدزایی شهر هم میانجامد، نمونهی آن هم ابیانه است.
نبیان: منظور شما این است که در پی همهگیر شدن یکسری ویژگیهای معمارانهی خاص، به یک هویت شهری برسیم؟
قدوسی: هویتی خواناتر خواهیم داشت که میتواند جاذبهی شهر باشد.
نبیان: تمام مثالهایی که بیان کردید، مربوط به چند و چون اجرای پروژه بود، اما، تولید و تألیف یک دیاگرام فضایی جدید چگونه به حداکثری کردن درآمد سرانه ی منطقه ای کمک میکند؟
قدوسی: سؤال جالبی است. سازماندهی فضایی بازار و چهارسوهای آن، و شاید سازمان فضایی شهرهای حاشیهی رودخانهها بتوانند به این سؤال توجه کنند که آیا دیاگرا م فضای باز و بسته در “سرای پدری” به فروش آن کمک نمیکند؟ و حال که سه واحد فضایی مستقل در هتلِ سرای پدری وجود دارد و داخل هر واحد فضایی، دو یا سه واحد قابل تصرف توسط مهمانان موجود است، آنها را به تجربهی واحدهای مختلف تشویق نمیکند؟
نقش اتاقها که –به سان معماری بنای قدیمی- هرکدام برای خود یک خانه هستند، در سازماندهی داخل این واحدها حائز اهمیت است. همین که در معماری خوانسار هر اتاق نقش یک خانه را داشته، باعث میشده تا در فضا صرفهجویی شود و به اقتصاد فضا کمک شود. منظور این است که در معماری خوانسار در یک اتاق (خانه) کلیهی فعالیتهای مربوط به یک خانه (خوابیدن، خوردن، دورهمبودن و غیره) اتفاق میافتاده. و تغییر نقش فضا تنها با تغییر پوشش نازک کف به وقوع میپیوسته. روابط بین اتاقها یا خانهها هم به نحوی است که آنها امکان توسعه به یکدیگر را دارند که این امر نیز به اقتصاد فضا کمک میکند.
گسترش فضاها باعث میشود تا در صورت لزوم، فضای بزرگتری به دست بیاید. سازماندهی این فضاها هم در بلوکهایی که به فضای شهر و فضای سبز اجازهی نفوذ و ارتباط میدهند، نوعی ارزش افزودهی فضایی برای سرای پدری محسوب میشود؛ ضمن آنکه همسایگان و شهر را با معماری و طبیعت ارتباط میدهد و دوام و قوام هتلسرای پدری را در متن اجتماعی تضمین میکند. اینکه کلیهی بناها دور حیاط گرد و با فرش چمن سازمان یافتهاند هم عاملی است که مهمانان هتل را با طبیعت آشتی میدهد و منجر به رونق اقتصادی میشود. کلیهی نتایج تصمیمات سازماندهی فضایی، با تصمیم اولیهی ارتباط مهمانان با مردم شهر تطبیق دارد.
در مورد پروژههای دیگر هم میتوان چنین سؤالاتی را با عینک سازماندهی فضایی طرح کرد. یک معمار دیاگرام های فضایی تولید میکند؛ در هر پروژهای یک دیاگرام فضایی. ما با استفاده از منطق درآمد سرانه ی منطقه ای، زمینه را برای عرضه و استفاده از دیاگرام فضایی آماده میکنیم تا بتوانیم روزی در مشخصات انسانی بگوییم که او موجودی اجتماعی، زیستی، اقتصادی و فضایی است. به عقیدهی من در چنین زمانی معماران جایگاه مییابند. در واقع، پروژهی فکری دفتر ما “خوببودن در فضا” (Spatial Well-being) است که چون به بالابردن تولید ناخالص منطقهای کمک میکند امکان تجسم و واقعی شدن مییابد، چرا که راه آسان و کمی ارزشگزاری، باعث شکوفایی و توسعه ی تولید ناخالص است.
مثلاً، زمانی که در پروژه ای مانند پروژهی “خوابگاه دختران در خوانسار،” نازککاریهای پروژه را حذف میکنید، به اقتصاد نظام کارفرمایی کمک می کنید. از طرف دیگر، چون در این پروژه از نیروی کار و مصالح محلی استفاده شده، درآمد سرانه ی منطقهای را افزایش میدهید. به علاوه، چون پروژه نازککاری آنچنانی ندارد، نگهداری آن آسان و ماندگاریاش بیشتر است، و این به نفع بهره بردار خواهد بود. در نهایت صرفهجویی به حفظ منابع میانجامد.
نبیان: پس موضوع مورد توجه دفتر شما، حداکثری کردن درآمد سرانه ی منطقه ای بهواسطه ی ساخت و ساز و بازخوانی دیاگرام فضایی در پروژه ها است. بهتر است این دو مفهوم را روی پروژههای مسکونی شما بررسی کنیم.
قدوسی: دیاگرام فضایی “بودن”، پروژهی فکری معماری یا ادراک ما از این حرفه در این مقطع است و توجه به تولید ناخالص و درآمد سرانه منطقهای امکان بهتر بودن را در شهر فراهم میکند. ما از خودمان میپرسیم که آیا توجه به درآمد سرانه به نوعی دین ما را به شهر ادا میکند؟ با بررسی دیاگرام فضایی خانهی باربد در گرگان آغاز کنیم که موجب بهبود و ارتقاء سطح ویژگیهای فضایی پروژه و ارزشهای افزودهی آن شده است.
فرهاد احمدی در داوری این پروژه با عبارت “لافت ایرانی،” (Persian Loft) این پروژه را توصیف کرده است. زمین این پروژه دارای ابعاد نامتعارف 6 × 30 متر بود. کارفرما تصور بسیار سادهای از خانهاش داشت. یک فضای معمولی یکطبقه با سقفی ساده.در عوض ما به او خانهای خاص با طرحی کشیده و فضاهای داخلی عمیق “همهوا” دادیم. که تبادل با هوای بیرون هم در مورد آن میسر است.در این فضای بدون حائل، هوا پیوسته در حرکت است.
در میانهی این فضا، هم یک شفت نوری (گنبد) تعبیه کردیم و در نتیجه، این حجم مکعبی ساده در ترکیب با گنبد موجبات تولید پرسپکتیو داخلی خاصی را برای پروژه فراهم کرد.
در خانه باربد، هیچ راهرویی برای تفکیک و ارتباط فضاها دیده نشده و بلافاصله از یک فضا وارد فضای دیگری میشوید. یک بار دانشجویی با من تماس گرفت و پرسید: آیا هیچ وقت کارفرما از کار شما شکایت نکرد که چرا باید حین تردد از وسط آشپزخانه رد بشود؟
ایلخانی: در بررسی سازماندهی به هم پیوستهی پلان، چنین به نظر من میرسد که انگار ابتدا یک لنداسکیپ داخلی را طراحی کرده، و سپس سقفی روی آن نشاندهاید.
قدوسی: شاید اینطور باشد که میگویید. فضای باز، خود را به داخل کشیده و این قسمت از فضا با سقف و دیوار محدود شدهاست. البته در روند طراحی، مقطع طولی از پروژه کشیده شده بود و فضاهایی که قرار بود تجربه شوند همراه سقف دیده شدند و این حرفها را در مسیر سؤال دفترمان دیدیم، همواره سعی میکنیم خوانایی این سؤال را بالا ببریم.
نبیان: برگردیم به مقوله ی عوامل محدودکننده ی معمار در طراحی فضاهای مسکونی! مجموعه پیشفرضهایی وجود دارند که عموماً بهعنوان “قوانین سکونت” قلمداد میشوند. اینها در مقایسه با ضوابط و قوانین جاری، اثرگذاری و خاصیت محدودکنندگی بیشتری دارند.
قدوسی: اکثر این پیشفرضها، در پی تولید تیپولوژی های عرف مسکونی شهر تهران حاصل شدهاند و توسط بناها و معماران تجربی و بساز بفروشهای خردهپا اشاعه یافتهاند. حالا، همه این پیشفرضها را بهعنوان عرف و قانون میشناسند.
نبیان: یک عرف بسیار محدودکننده و فاقد معنا که دیاگرام فضایی را قفل میکند. چون به طور اتوماتیک توالی فضایی مشخصی را به وجود می آورد، این است که ارتباط میان فضاها، تنها به واسطهی راهرو، منطقی و موجه خواهد بود. این پیش فرضی است که شما در طراحی دیاگرام فضایی خانه باربد آن را به چالش کشیده اید.
قدوسی: و جالبتر از همه اینکه این عرفهای غلط، بهعنوان مضامین اصلی معماری تدریس هم میشوند. و کسی جرأت ساختارشکنی و مخالفت با آنها را ندارد.
زمانی در تهران، معمارهای یزدیساز گونهای از معماری مسکونی را برای خانههای تهران تعریف کردند. به این صورت که به محض ورود به خانه، راهرویی قرار داشت که به سایر فضاها دسترسی داشت. و آن را اصطلاحاً “هال تقسیم” مینامیدند. این تیپ مدتها رایج بود. در یک دیاگرام فضایی رایج دیگر، به محض ورود، وارد یک فضای هشتی میشدید. که در یک طرف آن فضاهای خصوصی و در طرف دیگر، فضاهای عمومی بود. و آشپزخانه هم مسلماً در وسط. امروز هم همین تعاریف، چهارچوب دیاگرام فضایی واحدهای آپارتمانی ما را مشخص می کند.
نبیان: من احساس میکنم که “سبک زندگی” مفروض برای خانواده امروزی تهرانی، که این دیاگرام های فضایی بر پایه آن بازتولید می شوند، یک اسطوره است. توهمات ما در باب روزمرگی ، موجب میشود. تا یک دیاگرام فضایی عجیب –مبنی بر تفکیک فضاهای عمومی از خصوصی و قرارگیری آشپزخانه در وسط این دو- از روی این اسطوره شکل بگیرد..
در حالی که هزاران اسطورهی دیگر هم وجود دارند. و میتوانند در تخیل ما از سناریوی سکونت، مورد کاربرد و عمومیت واقع شوند ولی از میان همه، یکی انتخاب میشود. و بیش از سه دهه، دیاگرام فضایی، زندگی خصوصی شهروندان تهرانی را تعیین میکند.
ایلخانی: اما در مورد پروژههایی که کاربر آن مشخص نیست. چگونه میتوان سناریوی مناسبی برای بهبود دیاگرام فضایی وضع کرد؟
قدوسی: در تبیین سناریوی مناسب فضایی، درست است که ماهیت و ویژگیهای فردی کاربر(ها) مشخص نیست. ولی عموماً مشخصات کلی بازار هدف، مشخص است و میتوان حدس زد چه تیپ افرادی در یک مکان ساکن میشوند.: کمابیش خصوصیتهای ساکنان خانههای شهر جدید پردیس یا خانههای محله ی قیطریه ی تهران مشخص است.
به علاوه، ما بهعنوان معماران آگاه، باید سعی کنیم که اگر کسی قصد درگیرشدن در تجارت فضا را دارد. وی را کمکم با مفاهیم فضایی آشنا کنیم. و به او بقبولانیم که آنچه در تجارت فضا معامله میشود، سطح نیست که به مترمربع محاسبه شود. بلکه حجم است، فضاست و باید مترمکعب آن و کیفیات سه بعدی آن را در نظر داشت. در چنین صورتی میتوانیم جایگاه اجتماعی و اقتصادی حرفه خود را ارتقا دهیم.
ایلخانی: یعنی در صورتی که امکان مواجههی فرد به فرد با کاربران نهایی را نداریم. پروژههای مسکونی را بر اساس مجموعه ای از شاخص های عمومی تر دستهبندی کنیم. من فکر میکنم این تقسیمبندی به خودی خود هم تا حدی صورت میگیرد. و افرادی که در مناطق مختلف و آپارتمانهایی باتیپهای گوناگون سکونت میکنند، دارای سلایق و سبکهای زندگی کمابیش مشترکی هستند.
قدوسی: در واقع همه خواهان فضاهای باکیفیتی هستند که با “بودن” آنها مطابقت داشته باشد و احساس امنیت و آرامش بیشتری برای آنها فراهم کند. بهعنوان مثال کسانی که ساکن پروژه های مسکن ارزان میشوند، معمولاً افراد تازه ازدواج کرده یا خانوادههایی با سطح درآمد متوسط رو به کم هستند که با کمک وام و قرض و امتیازات شغلی موفق به تهیهی خانهای به صورت اقساطی شدهاند. تفریحات، سبک زندگی و دغدغههای این افراد تا حدی قابل پیشبینی است. به عبارتی در صورت مشخص نبودن مخاطب میتوان سبک زندگی را که برداشتی عام از “بودن” است مطالعه کرد. البته موضوع ارتباط سبک زندگی و بودن، سؤال این روزهای ما است.
نبیان: به هر حال، زمانی که طراح دست به تعریف یک دیاگرام فضایی برای یک خانه میزند، گونهای از سبک زندگی را در ذهن خود دارد، ولی این نمیتواند دقیق و مطلق باشد. در این میان، رابطهی میان درون و بیرون، حوزهی کنترلشده و کنترلنشده و یا رابطهی فضاهای خصوصی و عمومی میتواند مبین سبکهای مختلف زندگی باشد.
قدوسی: به عبارتی، فضا ساکنین خود را انتخاب میکند. منظور اینکه هر دیاگرام فضایی میتواند مقبول کاربری با سبک زندگی مشخصی باشد. شاید یکسانسازی “بودن”ها با سبک زندگی نتیجهی شهرنشینی و دموکراسی باشد.
ایلخانی: آیا شما حین طراحی هرکدام از این تیپها، احساس و فکر میکنید که در حال تعریف و عرضهی یک سبک زندگی برای جامعه هستید که بعداً مورد توجه هرکس که قرار گرفت، آن را برای خود فراهم کرده و در آنجا سکونت می کند؟ یا اینکه ابتدا به این میاندیشید که قرار است چه کسانی مجذوب این طرح و سبک شوند، و سپس اقدام به طراحی میکنید؟
قدوسی: به نظر ما سبک مشخصی از مسکونی، جاذب قشر خاصی از جامعه است. ما اول به آن قشر خاص فکر میکنیم، و بعد تلاش میکنیم تا مناسبترین وضع فضایی را برای او پیشبینی کنم. به نظر میرسد در غیر این صورت، در فروش و یا کاربری پروژه مشکل ایجاد میشود. همانطوری که گفتم این سؤال در هر زمینه ای که مطرح شود، معنی خودش را دارد و چه بهتر بود که کاربران پروژهها مشخصتر بودند.
ایلخانی: در چنین شرایطی شاید نتوانید چیز تازه و نویی ارائه دهید.
قدوسی: نو بودن اگر به معنای آوانگارد بودن و محیرالعقول بودن است، حرف شما درست است. ولی شاید در یک زمینه ی تکرار، کار بدیعی باشد. البته با ذکر منبع منظور این است که نقاط شروع متفاوتی برای طراحی پروژهها وجود دارد. که خیلی اوقات با توقعات کارفرما در ارتباط است. به عنوان مثال ما در پروژه مسکونی-آپارتمانی فرمانیه برای اینکه موضوع را برای کارفرما قابل فهم کنیم. موضوع را قطعه قطعه کردیم و تکههای آن را برای مخاطب، دیاگرام کردیم تا بتواند جذبش کند. این روند با دیاگرامکردن ریزفضاهایی آغاز میشود که یکسری فعالیتها درونشان صورت میگیرد. –از آشپزخانه گرفته تا اتاق موسیقی، قدم بعدی شامل درست کردن یک صورت ظاهری است. که اجازه میدهد تا ارتباط فضایی این مراکز عملکردی برقرار شوند.
به این ترتیب، اول عنوان عملکردها و دوم، توالی حرکت و نحوهی ارتباطات در دیاگرام فضایی مشخص میشود. در این پروژه، زمانی که ما فهمیدیم که کارفرما خواهان چه رابطه هایی میان فضاها است، این رابطهها را روی دیاگرام فضایی “خودمان” پیاده کردیم. کارفرما به ما یک درخواست دوبعدی ارائه میدهد ولی ما بُعد فضا را هم به آن میافزاییم و محصولی سهبعدی به شیوهی خودمان تهیه میکنیم. به عنوان مثال کارفرما خواستار “ارتباط با فضای بیرون” است. ما به او نشان میدهیم که داشتن یک تراس، تنها راه برقراری این ارتباط نیست. و میتوان به واسطهی وید هم با بیرون ارتباط یافت.
یا اینکه مثل پروژه جردن، فضای بیرونی می تواند از طریق یک شبکه ی آب شما را در بر بگیرد و به داخل راه یابد. مهارت یک معمار، در اشغال کردن فضا و اشغال نکردن فضاست. این کار کاملاً کیفیت فضایی را تغییر داده و بهبود میبخشد.در این پروژه فضای باز پس از عبور از فضای نیمهباز امکان ورود به فضای بسته را دارد. در محیط داخلی هم تمامی فضاها یا به گلخانه (نیمهباز) باز میشوند یا به فضاهای باز. در اینجا عملاً فضای باز در داخل فضای بسته گنجانده شده است و در صورتی که درها باز شوند، حائلها بهکلی از بین میروند و فضا جریان مییابد. به این صورت خانه امکان تراس شدن پیدا میکند.
نبیان: به نظر من ذات شیوهی برخورد شما با پروژهی فعلی –شکستن مرزها و تبدیل دیاگرام فضایی یک واحد مسکونی به شبکهای از روابط در عمق پروژه است. تکنیک شما در سازماندهی فضایی این پروژه شبیه تکنیکی است که در خانهی باربد اتخاذ کرده بودید. در هردو یک استراتژی برای دیاگرام فضایی لحاظ شده است. در خانهی باربد، مدیوم ارتباطات را هوا تشکیل میداد. و در اینجا این مدیوم، آب و هوا است.در هر حال، متشکریم از اینکه تجربیات ارزشمند خودتان را سخاوتندانه با ما به اشتراک گذاشتید.
جهت دسترسی به گفت و گوهای بیشتر به این صفحه از سایت مراجعه کنید.