گفت و گو اختصاصی zendegisalem با محمدکریم پیرنیا:
سبک شناسی معماری ایرانی پیر نیا
استاد پیرنیا از نادر افرادی است که در چهل سال گذشته، سعی در شناخت و شناساندن معماری ایرانی نموده است. از محمد کریم پیرنیا کتب و مقالات بسیار در مورد سبک شناسی و معماری اصیل و سنتی ایرانی بر جای مانده است و بدین دلیل او را پدر معماری سنتی ایران میدانند. او با رها کردن دانشکده و کسب دانش از پیرمردهای زندهای که به قول خودش هریک به اندازه دانشگاهی، علم و هندسه و هنر داشتند، به نامی ماندگار در هنر معماری ایران تبدیل شد. پژوهشهای پیرنیا در زمینه هنر معماری برای کسانی که به دنبال یادگیری و تحقیق در این زمینه با کمبود اسناد و متون پژوهشی مواجه بودند، مانند یک گنجینه بود. نظریه او با عنوان چهار اصل مشترک هنرهای ایرانی–اسلامی از نظریههای معروف معماری است. پیرنیا افزون بر معماری، در ادبیات، خوشنویسی، نقاشی و موسیقی نیز دستی داشت؛ بر زبانهای عربی و عبری مسلط بود، زبان پهلوی را به خوبی میدانست و با خط میخی آشنایی داشت.
لطفاً کمی درباره محل تولد، سکونت و تحصیلات خود برای ما توضیح دهید. چه شد که به معماری علاقه مند شدید؟
من در اصل نائینی هستم و از بدو تولد تا بعد از دوره دبیرستان در یزد اقامت داشتم. از اوان کودکی در شهر یزد بودم. شهر یزد یک موزه معماری است و من در این موزه و در کنار این آثار بزرگ شدهام. زمانی که به دبستان میرفتم با توجه به سخت گیریها و تنبیهات بی جهت آن زمان و اینکه یکبار مرا نیز فلک کردند، بعضی از روزها از مدرسه فرار میکردم و به داخل خرابهها میرفتم و آنجا پنهان میشدم و در عین حال آنها را تماشا میکردم. ظهر خسته و کوفته به عنوان اینکه در مدرسه بودم به خانه باز میگشتم. دوره ابتدایی را نخست در دبستان اسلام و سپس در مدرسهای دولتی به نام مدرسه نمره دو تحصیل نمودم و تحصیلات دوره دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر گذراندم. سپس برای ادامه تحصیل در دانشگاه به تهران آمدم؛ اما بعد از مدتی رشته ادبیات را رها کردم و در نخستین کنکور دانشکده هنرهای زیبا شرکت کردم و یکی از هفت نفری بودم که در کنکور دانشکده هنرهای زیبا در رشته معماری پذیرفته شدم.
چه اتفاقی موجب شد که تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا را رها کردید و به قول خودتان به کسب دانش از پیرمردهای زنده پرداختید؟
در آن زمان در دانشکده هنرهای زیبا توجه چندانی به معماری ایرانی نمیشد و بیشتر گرایش به سمت معماری غربی بود و از نمونه بناهای یونانی و سایر آثار اروپایی برای تمرینهای درسی استفاده میشد. دیدم طراحی به سبک معماری ایرانی را در دانشکده مسخره میکنند. در دانشکده رسم بر این بود که اردهای یونانی را کپی کنیم. تنها کسی که آنها را نکشید من بودم. برای نمونه، تمرین دیگر طراحی پاسیو و ایوان بود که من آنها را با قوس تیزه دار آژیو کشیدم که نمره اول شد. از آنجا دل بریدم و به کارهای مورد علاقه خود پرداختم. دنباله خود باختگیهایی که از زمان قاجار آغاز شده بود و در زمان ناصرالدین شاه به حد اعلای خود رسیده بود، در دانشکده به شدت به چشم میخورد، به نحوی که از هر چیزی که ایرانی بود به شدت پرهیز میکردند، حتی طرح خانه ایرانی و …. به دلیل اختلافی که با رییس دانشکده پیدا کردم، برای همیشه آنجا را ترک کردم و حتی با عذرخواهی رییس نیز دیگر به دانشکده بازنگشتم. پس از ترک دانشگاه در وزارت فرهنگ مشغول به کار شدم و به طراحی و ساخت مدرسه روی آوردم.