نخست اشاره کنم که در پرداختن به هر مسئلهای که در زمینهی معماری مطرح میشود و به دنبال آن، هدف خود را نگریستن به ابعاد مسئولیتپذیریِ از یک سو معماران و از سوی دیگر مردم جامعه، قرار میدهد، لاجرم و حتی اگر خود نخواهم، «نهضت معماری مدرن»، ریشههای آن و تعهداتش را به خاطر میآورم؛ تعهداتی که این نهضت بوجودشان آورد اما نتوانست در سطح جهانی به اجرا در آوردشان. در این نشست در همین زمینه سخن خواهم گفت و همچنین مختصری دربارهی کتاب Building a new Millennium نوشته Philip Jodidio که به مناسبت آغاز هزارهی سوم میلادی، توسط انتشارات Taschen به چاپ رسید و در سطح جهانی منتشر شد، خواهم گفت.
در ادبیات معماری امروز جهان، با چهار مفهوم «مدرن»، «مدرنیزم»، «معماری مدرن» و «نهضت معماری مدرن» مواجهه هستیم. اگر واژهی مدرن را بدرستی تعریف کنیم هرگز به مقولهای زیر عنوان «پستمدرن» نمیرسیم. چه آنکه «مدرن» در ذات خود و به صورتی مداوم، «پویایی» و «نوسازی» را بعنوان خصلتهای اصلی، داراست. این اشاره در همین ابتدای بحث از آنروست که معتقدم نارساییهای مقولات مورد بحث مانع از آن خواهند شد که بتوانیم مباحث روز را به درستی سامان دهیم.
از تعریف واژهی «مدرن» آغاز میکنم و در این راه نخست به ریشهی این واژه و پس از آن به تعریفی که هابرماس از آن ارائه داده است، خواهم پرداخت. واژه «مدرن» تاریخچهای در حدود ۱۸۰۰ ساله دارد و از دو کلمه ساخته شده است: «مُدا» و «ارنا». این دو واژه آرامآرام با هم ترکیب شدند و پس از حدود ۱۲۰ سال، واژهی «مدرن» را در ایتالیای جنوبی به دنیا آوردند و از آنجا این واژه به کشورهای دیگر رفت. «مُدا» به مفاهیم «شکل» و «صورتِ ظاهر» و «ارنا» به زمان به مفهوم «لحظه» و نه مفهوم «تاریخ»، دلالت دارند و به این ترتیب معنای معیّنِ واژهی «مدرن»، از وابستگیِ مفهوم «شکل»، «شکلِ برون» به مفهوم «لحظه» ساخته خواهد شد.
همچنین هارماس چنین عنوان میکند که هرگاه جامعهای به هر مقیاس، قاعدهای را که با آن زندگی میکند، دگرگون کند و چارچوب ریشهای تازهای را برای همان قاعده بسازد – که این نه به معنای نفی تاریخ بل به معنای گذر از تاریخ، به قید ارزیابی آن است – یک اتفاق مدرن رخ کرده است. بنابراین اگر آدمیان هر کشور، هر شهر و یا هر قومی که برای دگرگونکردن شاخصهایی که به آرامش با آنها زندگی میکنند، اقدام کنند و آن شاخصها را به شاخصهایی نو که معمولاً – به شکلی ریشهای و نه سطحی – معترض هستند، بدل سازند، آفریدهای مدرن ساختهاند. اما بر مبنای همین تعریف هابرماس و همچنین معنای ریشهی واژهی «مدرن» – که سخن از آن دارد که هر چیز نو، سخن از زمانهی خود دارد و اساساً به آن دلیل که رسوم و شاخصهای زمانه را میتواند تغییر دهد، نو دانسته میشود – میتوانیم عنوان کنیم که واژهی «مدرن» واژهای نیست که بتواند پشتسر گذاشته شود. بل واژهای است که در هر بار بکار رفتنش، جز اتصالدهندهی معنا به زمانه و نوخواهی شکل نسبت به زمانه، نخواهد بود.
عصر روشنگری و خواستههای آن
معتقدم اگر بخواهیم به مقولهی مدرن در زمینهی معماری بپردازیم، بهترین کار این است که ریشهها و خواستههای عصر روشنگری اروپا را مورد بررسی قرار داده و ارتباط و آمیزش این خواستهها با ساختارهای سیاسی، اقتصادی و تکنولوژی آن دوران را مشاهده کنیم. عصر روشنگری خواستار این چهار اصل طراز اول است:
- آنکه علم به صورت عینی یا عینیکننده عمل کند. بدان معنا که علم حرکتها و نوسازیهایش را به خاطر خود علم و نه به خاطر فرمانها و نوخواستگیها از سوی آدمیان، دنبال کند.
بیجا نیست یادآور شوم که در همان دههی شصت میلادی، چارلز اسنو(Charles Percy Snow) ، دانشمندی که اثرگذاریهای نظریاتش در جامعهی جهانی، بسیار شناختهشده و در واقع کمتر از نظریهپردازیهای ادموند هوسرل که قصد دامنزدن به رشتهی تازهای از علوم را داشت، نیستند. اسنو در کتاب «دو فرهنگ» (The Two Cultures)، بحثی با این مضمون را ارائه میکند که ما در جهان امروز شاهد دو رشتهی دانش که مدام از یکدیگر جدا میشوند، هستیم و نمیدانیم این دو، چگونه با یکدیگر پیوند پیدا خواهند کرد. اما میدانیم که جداشدنشان، جز زیان، حاصل دیگری برای آدمیان نخواهد داشت.
یک رشته، زمینهی فعالیّتِ تمام کسانی است که کار علمی به معنای مکانیکی-کارکردی آن را انجام میدهند و حاصل کارشان تمامی فرآوردههای ملموسی را در بر میگیرد که بر اساس یک سیستم معیّن و حسابشده خلق شده و مورد استفاده قرار میگیرند. برای این گروه «علم» دیگر آن معنای وابسته به «فرهنگ» را ندارد و دانشمند آن کسی نیست که در پی نظریهها و نوسازی آنها باشد، بلکه اویی است که به دنبال ساختن چیزهای ملموس است. به گفتهی اسنو این دانشمندان خود را توسعه میدهند و همواره مستقل از فضایی عمل میکنند که زیر دستشان قرار گرفته و مجبور است هر چه را که آنها میآفرینند، بپذیرد یا به نوعی با آنها کنار بیاید. در برابر این گروه، در رشتهی دیگر، دانشمندانی قرار میگیرند که کار علمی- فرهنگی- ادبی- هنری در بُعد اجتماعی را دنبال میکنند و دلیلی نمیبینند که با گروه اول همراه شود، کما اینکه گروه اول نیز بینیاز از گروه دوم به کار خود ادامه میدهند.
- خواستهی دوم عصر روشنگری متکی به این است که اخلاقیات بتوانند ابعاد جهانی پیدا کنند.
این خواستهای اساسی است زیرا اگر اخلاقیات بخواهند حوزهی جهانی خود را به حوزههای محدود محلی، شهری یا حتی مملکتی، محدود نگه دارند، بازنده خواهند بود. چه آنکه به دور هر کشوری حصاری است و قوانین جاری هر کشور، میتواند حکم بر آن دهد که آنچه رایج است و آنچه میتواند توسعه پیدا کند، از آن گسترش و رواج محروم بماند. جهانیشدن اخلاقیات، اخلاقیات را از این حوزههای محدود و نگرانکنندهی خاص آن آزاد میکند و این خواستهی متفکران عصر روشنگری بود.
- خواستهی سوم عصر روشنگری، آن بود که «حقوق انسانی» به صورتی گسترشیافته و جهانیشده، مطرح شوند و قوانین حقوقی هر کشوری فقط در چارچوب قانون اساسی آن کشور تعیین نشود.
به این ترتیب آدمیان خواهند دانست که اگر از قوانینی پیروی میکنند، آن قوانین پایههای جهانی داشته و به دیگر مردم جهان نیز تعلق دارند.
- خواستهی چهارم عصر روشنگری، سخن از آن دارد که توسعهی علمی به صورت «عینی» باشد. معنای «عینی» در اینجا، «گسستهبودن از شخص» است.
اینگونه که وابستهدیدن هر فرآوردهای به یک ذهن خاص، بصورتی باشد که آدمیان بتوانند اطمینان پیدا کنند که اگر از ذهن خود بیرون رفته و پشت هر ذهن دیگری قرار گیرند، از دو امر ثبوتیافته بهرهمند بتوانند بود؛ نخست تَشخّص هنرمند یا دانشمند آفرینندهی آن فرآورده و دوم گسترهای که آن فرآوردهی علمی- فرهنگی یا فرهنگی- هنری در آن آفریده شده است. این چهار خواستهی عصر روشنگری، مطرح شدند اما هیچ یک پاسخهای خود را نیافتند. در جهان آن دوران به دشواری میتوان کشوری را یافت که تاریخ بتواند بر مرزهای تعیین و تحدیدشده و تبدیل به هژمونیشدهاش شهادت دهد. در این عدم تثبیت مرزها، خواستهی عصر روشنگری همچنین آن بود که مرزها بر مبنای همان چهار اصل تعریف شوند که چنین نشد.
«نهضت معماری مدرن» زادهی «عصر روشنگری»
پس خواستههای دوران روشنگری، به خواستههای نهضت مدرن میرسیم؛ خواستههایی که مرز نمیشناسند اما بدون مرز هم نمیتواند زندگی کنند. نهضت معماری مدرن تا آنجا که میتوانست از نظریات و خواستههای پروراندهشده در عصر روشنگری، پیروی کرد، خود را توسعه داد و آرامآرام معماری را بهانه کرد تا بتواند به صورتی ملموس آن خواستهها و وظایف را دنبال کند. این نهضت از دهههای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ در کشورهای اروپایی بوجود آمد و کار آن این بود که دلایل شکست خواستههای عصر روشنگری را بعلاوهی دلایل محدودبودن و ناموفقبودن فضای آفرینشی کسانی را که بهدنبال نهضت مدرن بودند، جستجو و آشکار کند. در کشورهای پیشرفتهی اروپای آن زمان، شهردارهایی را داریم که از جملهی برجستهترین شخصیتهای علمی و فرهنگی کشورشان بودند و سخنشان هرگز بیآنکه بازتاب جهانی داشته باشد، رها نمیشد. شهردار رم و شهردار پارس و شهردار لندن از آن جمله بودند. این اتفاق بدان معناست که نهضت معماری مدرن اگر میخواست، میتوانست شکل تازهای به خود بگیرد و باری اجرایی را به دوش بکشد و موفق باشد. چه آنکه در همین کشورها در ده سال اخیر، اتفاقاتی نامقبول افتاده که کلید آنها نیز در دست شهردارانشان است.
نهضت معماری مدرن، آن زمان بوجود آمد که عدّهای از معماران آرامآرام شروع به ارائهی تعریفی به کمال از معماری شدند. معماری در این دوران دیگر ساختمان نیست؛ بلکه فضای ساختهشدهای است که تمامی روابط علمی-فرهنگی- اجتماعی و بتدریج زیباییشناختی را در بر میگیرد و با همهی آدمیان در ارتباط است. از این تعاریف، معمار به کسی بدل میشود که در برابر جامعهای که در آن زندگی میکند، مجبور به پذیرش تعهدی است که بَرِ ساختمانسازی آن، شاید کمترین است. در نهضت معماری مدرن ردپای همان اندیشههایی را مییابیم که متعلق به دوران روشنگری هستند، با این تفاوت که شکلی ملموستر و روشنتر به خود گرفتهاند. از آن جمله:
- افزایش تولیدات ساختمانی
که خواستهی عهد روشنگری بود و به آن نرسید و در نهضت معماری مدرن دنبال شد. زیرا برای معماران نهضت بخوبی دانسته بود که خانهسازی و مداخله در وضعیت ساختمانی شهرها، مقولاتی بسیار مهم هستند. همچنین از آن رو که در آن دوران پُرشمار افرادی بودند که بیخانمان بوده یا در بدترین شرایط در کارخانهها کار میکنند.
- گستردهکردن مقیاس مشارکت مردم در مقیاس شهری خودشان.
نهضت معماری مدرن این خواسته را داشت که فعالیّت مردم برای گسترش و بهینهشدن وضعیت ساختمانی شهرها، تنها به خانه و دکّان و بازارشان محدود نشود. از جمله مصادیق ملموس تحقق این خواسته، ساختهشدن فضاهای فرهنگی (در درجهی اول سالنهای تئاتر) در محلهها و شهرها بودند.
- آفرینش معماری در شکل و صورتی بیرون از شکل و شمایل سنتی آن صورت گیرد.
معمار نهضت مدرن الزامی نداشت که از شکلها و ساختارهای سنتی و مقبول و یا بزور مقبول افتادهی جامعهاش تبعیت کند. اما با این همه برای خود اروپاییان، هنوز معلوم نیست که نهضت معماری مدرن یک ابزار تاریخی به حساب میآید و یا خود سازندهی ابزارهای تاریخ است؟ نهضت مدرن آیا پدیدهای است که به دنیا آمد تا تحولاتش را ایجاد کند و یا پدیدهای است که خود به خود به دنیا آمد و چون هیچکار را نتوانسته انجام دهد، به آرامی از میان برداشته میشود و اکنون میتوانند تمامی آفریدههایش از سوی بخصوص مسئولین شهری- آموزشی، نادیده گرفته شوند.
چنانکه ابتدای بحث عنوان شد، هنوز نهضت معماری مدرن را مهمترین اقدامی میدانم که بشر سازمانیافته بعنوان معمار، توانست در زندگی خود، به آن سازمان دهد. دلایل این دعوی بسیار جدّی هستند. اینکه دیگر کنگرهای زیر عنوان CIAM برگزار نمیشود (congres international d’architecture moderne)، از آنرو نیست که نهضت معماری مدرن عملاً از میان رفته است که از میان نرفته بلکه شکل برونیاش را تغییر داده است. ده کنگرهی CIAM از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۵۹ برگزار شدند و با حرکتی مدام سازنده، چنان پیش رفتند که نمیتوانست بر طریقهی اندیشیدن معماران اثرگذاری نداشته باشد. در هر بار برگزارشدن این کنگره، کمترین کاری که صورت میگرفت این بود که در سطح یک یا چند کشور نزدیک به هم اعلامیهها، بخشنامهها و یا گزارشهایی مستند تدوین و چاپ میشدند که روشنگر پدیدههای معماری و شهری در آن حوزه بودند. همچنین کتابهایی از سوی کنگره به چاپ میرسید که از جملهی مهمترینهاشان یکی «منشورآتن» در سال ۱۹۳۳ است. در این کنگرهها همچنین بار انسانی- اجتماعیِ متّکی بر نیازهای اقتصادی و پیداکردن کلیدهای اقتصادی برای رسیدن به بهترین پاسخهای مورد نیاز آدمیان، در حد بسیار والایی رخ کرد. در نخستین کنگره CIAM این خواسته مطرح شد که برای هر خانواده یک خانه و برای هر فرد خانواده یک اتاق داشته باشیم و این خواسته اهمیّت خود را آن زمان نشان میدهد که ما از جمله، تمامی گزارشهای بسیار مستند و جهانیشدهی انگلس دربارهی وضعیت نامناسب سکونت آدمیان در شهرهای صنعتیشده را خوانده باشیم.
از این کنگره کتاب دیگری به نام «قلب شهر» (The Heart of the City)در سال ۱۹۵۱ تدوین و منتشر شد که اگرچه موضوعاتش محدود به اروپا است، اما بعنوان جامعترین بحثی است که به توصیف مقولهی «مرکز شهر» میپردازد. این کتاب با نگاهی نظامیافته به مسائلش، مطالبی قابل تعمیم برای همهی شهرهای جهان را ارائه میکند.
برگزاری این کنگرهها پس از سال ۱۹۵۹ ادامه پیدا نکرد و نهضت معماری مدرن با جلساتی نهان اما دارای آثاری بسیار جدّی کار خود را به پایان برد و تنها گروهی به نام team 10 را به دنبال خود باقی گذاشت. نام این گروه ارتباطی با تعداد افراد گروه نداشته تنها به معنای آن است که برای این گروه، کنگرهی دهم CIAM همچنان ادامه و استمرار دارد. این گروه حرکتهای مقبولی را ادامه میداد اما بی سازمانیافتگی، زیرا میان این جوانان نهضت معماری مدرن، چندان تفاهم علمی وجود نداشت و تفاهم حرفهای نیز به شکلی محدود دیده میشد. نهضت معماری مدرن به این شکل به کار خود پایان میدهد اما مسائلی جاودانه برای معماران جهان را طرح کرد؛ اینکه چگونه به معماری بیاندیشیم، چگونه متّکی بر ارزشهای نهفته در شکل، تعیین شکل کنیم و…
دو چهرهی درخشان نهضت معماری مدرن: تذکاری بر شرافت اخلاقی معمار
اما معتقدم اگرچه نهضت معماری مدرن، به عنوان نهضت از میان رفت، اما معمارانی بدست داد که تا هنوز آموزندهترین سخنان دربارهی طراحی فضای معماری را ارائه میدهند، منتها بی آن تشکّل اصلی خودشان. ما دو پرسوناژ بسیار درخشان و ارجمند را داریم که شهرت و درخشش خود را در تمام دوران نهضت معماری مدرن، از آغاز تا حدود ۱۵ سال بعد از آخرین کنگرهی CIAM، همراه داشتند؛ یکی لو کوربوزیه و دیگری والتر گروپیوس (Walter Gropius). لو کوربوزیه بیش از هر معمار دیگری، در حوزهی معماری کتاب نوشت و کتابهایش را به طراحیها و ترسیمهایی که گاهی شکل کنایه و طنز هم به خود میگیرند، مستند کرده است. چه آنکه زیباترین طنزها درباره چگونه «بَد زیستن» آدمیان در فضاهای شهری را از ترسیمهای لوکوربوزیه داریم و در عین حال بهترین ترسیمهای حتی اجراشده و در رأس نهضت معماری مدرن مقبول افتاده را هم از لوکوربوزیه داریم.
اگر از من بپرسید که بهترین کار لو کوربوزیه چیست؟ حتماً پاسخ خواهم داد که صومعهی «لا تورِت» (la Tourette) این صومعه که بر روی تپهای در فرانسهی مرکزی ساخته شده و زیباترین ترکیبات اشیاء را به هر نوعی که بخواهیم به آن بنگریم، داراست، در نتیجهی پُرشمار جلساتی طراحی و ساخته شد که در آنها لو کوربوزیه با کشیشان صومعه به بحث مینشست تا بفهمد چه کاری را به بهترین شکل ممکن میتواند برایشان انجام دهد. در این سطح و در این معنا نمیتوانیم به اثر دیگر لو کوربوزیه، unite d’habitation، اعتنایی مشابه داشته باشیم، زیرا این اثر اگرچه سخنی نو در ترکیب فضای معماری است اما در تدوین فضای معماری به قید حرمتگذاری بر ارزشها، هنوز بهترین کار لو کوربوزیه به حساب نمیآید. برای صومعهی لا تورت، لو کوربوزیه، با کشیشان جلسات متعدد داشت با آنکه همواره اعلام کرده بود که هرگز هیچ خدایی را قبول نداشته است. همینجاست که مقولهی شرافت اخلاقی آدمیان به میان میآید.
والتر گروپیوس اما در نسبت با لو کوربوزیه، پیگیر جناح دیگری در نهضت معماری مدرن بود. سخن لو کوربوزیه آن بود که اگر شرایط مطلوب برای آفرینش معماری وجود ندارند، معمار حق ندارد ساختمان کند و سخن گروپیوس این که اگر برای ساخت بنای مورد نظر هر حکومتی بتواند شرایط مطلوب را در «آن مکان» (و نه لزوماً بصورت گسترده) فراهم آورد، میتوان به عنوان یک معمار پیشرو در آنجا ساختمان کرد.
لوکوربوزیه اعلام کرد که ساختهنشدن ساختمانهای شانزدهگانهی unite d’habitation که میخواستند شهر مارسی را از ریشه عوض کنند، بدلیل آن بود که منافع صاحبان زمین و مدیران شهری اجازهی این کار را ندادند. بنابراین درسی که به معماران مدرن داده شد این بود که اگر با مدیران و مسئولان شهری کنار بیایند، میتوانند، کار خود را ادامه دهند. به عبارت دیگر تقلیل و سادهکردن صورت مسئله به کمینهوضع راه را برای معماران باز میکرد تا با هر حکومتی در هر کشوری که شرایط آفرینش معماری را تنها در مکان تولید معماری و نه به صورت گسترده فراهم میکند، کار کنند.
دلایل افزودن یک پیشگفتار به ترجمهی فارسی «منشور آتن»
مقدمهی ۶۰ یا ۷۰ صفحهای که برای نسخهی ترجمهشدهی (به فارسی) کتاب «منشور آتن» نوشته شد، به همین منظور بود که از معمارانمان بخواهیم، تکلیف خود را با یکی از این دو رویکرد روشن کنند؛ آیا به سبک لوکوربوزیه کار فرهنگی در زمینهی معماری را دنبال میکنند و یا به سبک گروپیوس، به دنبال کمینه شرایط مطلوب خواهند بود؟ اساساً ترجمه و انتشار این کتاب، دو دلیل داشت، یکی اعتبار جهانی کتاب بود که به ما اجازه میداد با ترمینولوژیِ معماری- شهرسازی سوسیالیستی (بی معنای سیاسی آن) که آن سالها اصلاً در فضای معماری و شهرسازی ما وجود نداشت، آشنا شویم و دوم نوشتن مقدمهای بر این کتاب بود که بتواند بهانهای شود برای روشنشدن تکلیف معمارانمان با خودشان. قابل پیشبینی بود که معماران به این کتاب هیچ پاسخی نداند، اما معماران جوانتر میدانستند که باید به مسائل این کتاب پرداخته شود. با این همه هیچ اتفاقی در کشور ما رخ نکرد و تنها شاهد آن بودیم که طی این سالها، مهندسان مشاور ما سازمانیافتهتر شدند و در تمامی حرکتهای بعدی خودشان، توانستند، بیکه اظهار کنند، تمامی روابط دوستانهی خودشان را با تمام کسانی که مدیریتشهری را به دست داشتند، بهبود ببخشند. چه آنکه هیچ مهندس مشاور مقبولی را نداریم که به دلیل توانمندیهای فکری و منزهطلبیهایش، کاری را قبول نکرده باشد. به یاد بیاوریم که در تهران هیچ رهگذر و رانندهای را نمییابیم که از خیابان نواب عبور کند و هر آنچه را که میخواهد در رد آن بناها، به زبان نیاورد. هیچ ساکنی در دو سوی خیابان نواب را نمییابیم که در وضعیتی بسیار بحرانی قرار نگرفته باشند. این بناها ساخته شدند، بی هیچ نگرانیای دربارهی اهالی بخصوص غرب خیابان نواب. این نگرانی تنها آن زمان پیدا و ابراز شد که اهالی غرب خیابان، دست به اعتراض گذاشتند چرا که خانههاشان دیگر محل سکونت نبود و تمامی آن بافت شهری که خانهها را به هم متصل میکرد، دیگر زنده نبود و از طرفی محلهی امنی هم نمیتوانست بود. زیرا هیچ کس حاضر نمیشد که در خانههای نوساز نواب زندگی کند مگر آنکه زندگیِ دستِدوم یا در مقیاس دومِ خود را به آنجا منتقل و یا اساساً در آنجا ایجاد کند. اینجا همان مهندسان مشاور به عنوان دلسوز خود را نشان دادند و همین دلسوزی بود که دو مرتبه به آنها طرح داد تا بروند و همان طرحهای خود را در مقیاس و طعم دیگری به اجرا درآورند.
تدوین «سبک جهانی» و خواستههای آن
نهضت معماری مدرن در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰، نفوذ و تسلط آشکار و موثری بر فضاهای آکادمیک معماریِ کشورها داشت و این اثرگذاری تا ۱۹۶۰ ادامه داشت. دستاورد دیگر این نهضت همچنین تدوین سندی با عنوان «سبک جهانی» (international style) بود که اگرچه سر و صدای چندانی به پا نکرد، اما به همه جا نفوذ کرد و خواستههای آن برای معمارانی که بر اساس سنّتهای متداول کار میکردند، قابل اجرا بود. سبک بینالمللی خواستار پیگیریِ خواستههایی نشد که لو کوربوزیه یا گروپیوس ابراز داشتند، بلکه بحث خود را بر این مبنا گذاشت که اگر یک ساختمان میخواهد یک اثر معماری دانسته شود، باید از چه خصیصههایی برخوردار باشد. تدوین این سند بدان گونه بود که دو تن از معماران جهانی در موزهی هنرهای نیویورگ، پانزده یا شانزده تن از معماران بزرگ جهان را گرد هم آوردند، تمامی آثار ایشان را به سنجش بردند و از آن میان پنج اثر را برگزیدند و آن ۵ اثر به عنوان مبنای تدوین سند جهانی international style قرار دادند. این سند مخالفتی با منشور نداشت و در واقع راهکار دیگری برای معمارانی بود که حوصلهی آن را نداشتند که به واقعیّات فرهنگی- اجتماعی و هنری به صورت عام بنگرند و تاریخ را در معماریهایشان بصورت زنده ببینند، تا بر آن اساس بتوانند کار خود به شکلی مقبول دنبال کنند.
این سند سه خواسته داشت که وجوه اجرایی آن را در معماریهای دوره پهلوی اول ایران هم بیکه عنوان شوند، میتوانیم دید:
- حجمهای معماری بدل به ساختمانی شوند که آن ساختمان تا اندازهای شاخصههای درونیاش به عنوان یک فضای زندگی را به بیرون از خودش نیز منعکس کند.
بنابراین دیگر یک حجم ساختمانی یگانه مطرح نمیشد و حجم ساختمانی یک بنای معماری عبارت بود از حجمی که میتوانست بخشهای اصلی و فرعی را با هم ببیند و با هم ترکیب کند و فضایی را بیافریند که دیگر خشکی معماریهای مرسوم نداشت و از طرفی چون انعکاس درون به بیرون به عنوان یک رسم بینالمللی مطرح بود، معماران میتوانستند، ساختمانهایی را بسازند که بَرِ برونی آنها همان شکلهای مرسومِ تا پیش از سالهای ۱۹۳۰ را نداشته باشند. چنانکه ساختمان unite d’habitation لو کوربوزیه هم هنوز حجمی یگانه دانسته میشد و در آن هیچ شیوهای را برای منعطفگرفتن، فرم و حجم به کار نرفته بود.
- معمارن مدرن به دنبال آن نباشند که فضای داخلی ساختمان را بر اساس یک محور یگانه، محوری که به دلیل یگانهبودنش معتبر است، نبینند و در تدوین فضاها آزادتر عمل کنند.
- تزئینات ساختمان به تمامی از میان برداشته شوند و پوستهی برونی ساختمان به دلیل نیازهای فنی و اجرایی خودش، جامهای زیبا بر تن کند.
در پی این خواسته دیگر هیچ مجسمهای در نمای ساختمانها به کار برده نشد و نمای بالای هیچ پنجرهای دیگر با اشکال تزئینی ساخته نشد.
تردید در خواستههای «نهضت معماری مدرن» برای معماری هزارهی سوم
اما به طور کلی دربارهی تصویری که نهضت معماری مدرن از خواستههای خود ارائه داد، اینگونه میتوان گفت که: نهضت خواستار آن بود که هر بنا در هر شهری که ساخته میشود در ارتباط با محیطی که در آن به دنیا میآید، برپا شود و با شهر خود یک تبادل نظر معنوی داشته باشد. این خواسته را در تمامی صفحات منشور آتن و فرآوردههای نهضت میتوانیم ببینیم. بر مبنای این تصویر، شهر پاسخگوی چهار کار اصلی خواهد بود؛ «سکوت»، «کار»، «وقت آزاد» و «ارتباطات». بر این مبنا شهر میبایست بتواند این چهار ضرورت اصلی را فراهم آورده و برای هر یک فضای مناسب آن را بسازد. از این رو مثلاً ساختن مدارس نباید تنها به عنوان کاری معمارانه دانسته شود، زیرا وجود یک مدرسه میتواند برسازندهی نقطه عطف یک محله باشد و با رفت و آمدهای چندبار در روزش میتواند به فضای فرهنگی محله رونق دهد و از آنجا فضای برخاسته از آمد و شدهای فرهنگی را بر فضای روزمرهای که میتواند محدود به خرید و فروش کالاهای مصرفی بماند، مسلط کند.
به هر روی این خواستههای نهضت معماری مدرن همان زمان هم قابل بحث بودند و هنوز هم هستند. زیر این خواستهها متکّی به رمزی بودند که آن رمز هنوز هم وجود دارد؛ «پهنهبندی شهری» (zoning). پهنهبندی شهری سخن از آن دارد که هر فرآوردهی معماری در شهر، باید دارای فضایی محدود و متعلق به خودش شود. بنابراین شهر یک فضای منطقی و برخاسته از روابطی قابل اندازهگیری، مدیریت و کنترل از سوی مدیران شهری خواهد شد که خود مسئلهای بحث برانگیز است.
اما در سند دیگری – کتاب “Building a new millennium” نوشتهی Philip Jodidio – که در سال ۲۰۰۰ از انتشارات Taschen به چاپ میرسد، زمینهها و ضرورتهای آفرینش شهری، به سیاقی از ریشه متفاوت با آنچه نهضت معماری مدرن طرح میکرد، عنوان میشوند؛ زمینههایی که به ظاهر فوقالعاده دوستداشتنی و مدرن و مقبول هر کسی میتوانند بود که به منطق و ارزشهای جاری در هر شهری احترام میگذارد و بدانها اعتقاد دارد. اما این این زمینهها و نیازها که طیف متفاوتی دارند، وجه تضمین خود را به فضایی جز فضای تدوینشان سپردهاند و اجراییشدن آنها لاجرم نیازمند فضایی است که دموکراتیک زندگی کند و دموکراتیک مدیریت شود.
این کتاب دربردارندهی توصیفها، تحلیلها و تصاویری از شناختهشدهترین آثارِ بیش از پنجاه امروز جهان است. اما در مقدمه دعاوی و مباحثی را طرح میکند که شرح مختصرشان چنین میتواند بود:
- فراخور تغییر همه چیز، خواستهها هم تغییر کردهاند و این خواستههای تغییریافته، زمینههای ضروری و مطلوب آفرینش معماری را هم تغییر دادهاند.
- میبایست معادلهی تازهای برای آفرینش معماری تدوین شود و در آن الزامی نیست که به تفکیک فضاهای شهری به آن چهار بخشی که در نهضت معماری مدرن طرح شدند، نگریسته شود؛ بدان معنا که اگر خواستیم در فضای سکونتی خود، فضایی آموزشی یا فضایی برای کار و … را هم بیاوریم، هیچ مانعی پیشِ رویمان نباشد.
بدیهی است که این خواسته دست معمارانی را که پذیرای اصل «پهنهبندی شهری» نیستند، باز میگذارد، اما معولم نیست که آفرینش معماریای بهتر را هم هدف دارد.
- در برابر «استانداردکردن» مقیاسها و روابط، مقولهی «تدوین آییننامهها و قواعدی که تعیین اندازه میکند» نیز پیگیری شود.
تحقق این خواسته هم نظیر خواستهی پیشین، معلوم نیست که ایجاد معماریِ بهتری را هدف دارد و یا بازگذاشتن دست معماران را.
- تمامی زمینهها برای تدبیر تغییر کرده است و هیچ چیزی پیرو قاعدهی پیشین خود نیست و هیچ روش مقبولِ از پیشتدوینشدهای برای آفرینش معماری وجود ندارد.
بر این مبنا هر معماری میتواند به هر ترتیبی که دوست دارد و به هر شکلی که محیط به آن اجازه میدهد، تدوین طرح کند. این در حالی است که در عهد روشنگری و نهضت معماری مدرن، نکاتی را دیدیم که سخن از آن داشتند که معماران موظفند با یکدیگر همکاری کنند برای آنکه اندیشههای خودشان را بگسترانند.
- بیاییم فضاهای قابلِساختن، قابلِطراحی و مدیریت و نافع بودن شهرها را نه زیر عناوین تفکیکشدهی «سکونت»، «کار»، «فراغت» و «ارتباط»، بلکه زیر عناوینی از جمله «زندگیکردن آزادانهی مردم» (که عمومی و کلونیبودن این فضاها منظور است)، «فضاهایی برای گردهماییها»، «فضاهایی برای تحرّک» و … طراحی و اجرا کنیم.
اهمیت این مورد در آن است که روال چنین بوده که فضاهای مختص به گردهماییها و فعالیتهای اجتماعی را حکومت میساختند و طبعاً آنگاه که میخواستند از میان میبردندشان.
- معماری به ترتیبی بنا شود که بتواند همه چیز را عیان کند و نشان دهد.
اما عنوان نمیشود که معماری چه چیزی را نشان خواهد داد. چه آنکه تا آن زمان که هنوز تبعیت نکردهایم و دستمان را بعنوان معمار برای تدوین فضای معماری در کار نبردهایم نمیتوانیم بگوییم که چه چیز را میخواهیم نشان دهیم. آیا میخواهیم عظمت ساختمان را به عنوان فضای معماری، یا سلطهگری مدیریت بر آن و یا عبد و عبیدبودن معمار برای یک نظام را نشان دهیم.
- فضایی برای مطالعه ساخته شود. این فضای مطالعه همانی نیست که نام آن را مدرسه یا دانشگاه گذاشتهایم. این فضا میتواند هم در سطح تک خانهها و هم در محلهها ایجاد شود.
- جایگاههایی را فراهم آوریم که بتوانیم در آنها آزادانه بازی کنیم. فضاهای بازی همگانی.
این فضاها زمانی که ابعاد بسیار جدّی میگیرند میشوند آن ورزشگاههایی که ساخت آنها را هیچ دولتی به راحتی به دست معماری که مورد پسند دولت نباشد، نخواهد داد و اگر هم قرار بر تدوین چنین فضاهایی به شیوههای دیگر است، در کتاب هیچ بحثی در این باره صورت نمیگیرد که اگر این فضاها به ترتیبی تدوین شوند که کاربرانشان را به نوعی زیر کنترل خود نگه دارند، تکلیف چه خواهد بود؟
منبع: تحریریه معماری آرل
مهم ترین رویدادهای معماری را از رسانه جهان معماری دنبال کنید.