گفتگوی چیدانه با فرزاد دلیری:
بیشتر افرادی که ساختمان می سازند، یا آهن فروشند یا کارخانه دارند، فکر می کنید تاثیر این پدیده در شهر چیست؟ یعنی اگر متولیان ساختمان سازی، معمار مهندس یا کارفرمای حرفه ای بودند به چه سمتی می رفتیم؟
نمی توانم پیش بینی کنم بهتر می شد یا بدتر. من معتقدم ما با دو-سه تیپ آدم درست کار می کنیم؛ آدم هایی که نمی دانند و میدانند که نمی دانند، ما با آنها راحت کارمی کنیم. چون می گویند ما اصلا بلد نیستیم. خوب، کار با این قشر راحتر است تا کار با کسی که خودش اظهار نظر می کند. قشر دوم برای رسیدن به مرحله ی باور زمان زیادی را می طلبند. به قول شما اطمینان کردن به معماری که می خواهد کار کند لازم است.
سال 74 معترض بودید به اینکه کارفرماها همیشه عجله دارند و …
هنوز هم همین است.
هیچ تغییری نکرده؟
هفتهی پیش کارفرمایی آمده بود که زمین بزرگی داشت(بالای 20هزار متر).
ساعت 12:45، CD نقشه هایی را که با آنها جواز گرفته بود برای من فرستادند، ساعت 5:30 پیش من بودند و می گفتند ما از فردا می خواهیم خاک برداری را آغاز کنیم، گفتیم ما ازساعت 12:45 با پروژه ی شما آشنا شده ایم. گفت ما به این ها کاری نداریم، شما کی به ما نقشه خاک برداری می دهید؟
الان گروه های مختلفی درگیر ساخت و ساز هستند. خویش فرماها که به قول شما معمارانی هستند که خودشان برای خودشان می سازند. بساز و بفروش های حرفه ای و غیر حرفه ای، شرکت های بزرگ ساختمانی مثل آتی ساز و نهاد های نیمه دولتی، سپاه و تعاونی ها، به نظرتان نتیجه کار کدام دسته برای شهر بهتر است؟
اخیرا در ایران فرهنگی ایجاد شده که اگر ادامه پیداکند می تواند موفق باشد. مثلا یک گروه فنی مهندسی هستند، حسنشان این است که منسجم کار می کنند، برخورد حرفه ای دارند و اخیرا هم برای ضمانت دادن برنامه ریزی کرده اند، یعنی ساختمانی را که امروز تحویل می دهند دو سال گارانتی است. وظیفه من است که بگویم ساختمان هم باید مهر استاندارد داشته باشد، وقتی شما حاصل یک عمرت را برای آپارتمان می پردازی، تضمین هایی لازم است. پس اگر سیستم به سمتی برود که گروه هایی ساختمان سازی کنند که اولین و آخرین ساختمانشان نباشد، اوضاع بهتر خواهد شد.
شما خودتان هیچ وقت فکر نکرده اید که بسازید و به بازار عرضه کنید؟
از شما چه پنهان اگر میخواستم با پول خط کشیدن زندگی کنم، الان هشتم گرو نهم بود، فقط از صبح باید دنبال چک پاس کردن بودم، دیگر می دانید از معماری که پول در نمی آید. دلال های املاک از ما بیشتر پول در می آورند. حق الزحمه ما کمتر است، در حالی که پس از یک سال کار و پرداخت به نقشه کش و D3کار، باید دنبال حق الزحمه هم بروی. چند روز پیش سر ساختمان زمین خوردم، دنده ام مو بر داشته، پای راستم پلاتینی است، ولی آقای واسطه محترم با کت و شلوار و کروات، در سه جلسه کارش تموم می شود که نوش جانش هم باشد.
من در هر پروژه ای که با کارفرمایش رفیق می شوم درصدی سهام برمی دارم. این هاست که برای ما باقی مانده است… هیچ وقت سعی نمی کنم خودم به تنهایی بسازم چون دردسر ساخت و ساز زیاد است.
اول صحبت گفتید که معمارهای زیادی شهر را می سازند، واقعا این گونه است؟ آیا بیشتر ساختمان ها طراح و ناظر دارند؟
نه بعضا نقشه ای از جایی جور می کنند. بیشتر ساختمان های تهران توسط مالکان ساخته می شود، خیلی هایشان هم با نقشه ای که به شهرداری می دهند، یعنی پنجره پنجره پنجره و … یک سطح صاف، پیش می روند. یکی جایی آجر قرمز دیده و خوشش آمده، می زند به نما، ولی در شمال تهران به علت گرانی زمین بیشتر سازنده ها سعی می کنند با معمار کار کنند و خوشبختانه جا افتاده. زمانی که زمین متری 2میلیون تومان بود می گفتند خوب، پسرخاله ام که دو تا ساختمان هم ساخته، برایمان طرح در می آورد ولی الان به نظر می آید بیشتر پروژه های شمال شهر را به معماران می دهند. البته سوء تفاهم نشود. در همین شمال تهران حدود یک ماه پیش به ساختمانی 10طبقه رفتم، نقشه معماری و نقشه سازه نداشت. به مالک گفتم تو که می گویی بیا برای من طراحی کن ابتدا می گویی از روی چه نقشه ای این را ساختی؟ گفت همین طوری ساختیم! من که نمی دانم با چه روشی 10طبقه را ساختند. وضع موجود را برداشت کردیم، حتی یک ستونش هم با دیگری در یک AXE نبود! 30 سانت اختلاف…
با توجه به تجربه ای که در جلب اعتماد کارفرما دارید، چه پیشنهادی برای هدایت بازار به سمت معماران دارید؟
من فکر می کنم در ایران و در همه دنیا، سرمایه گذار توقع دارد سرمایه اش در اثر کاری که روی آن انجام می دهد، رشد کند. خوشبختانه یا متأسفانه در ایران تورم به این امر کمک می کند، شما اگر یک زمین بخرید سال دیگر درصد خوبی ارزش افزوده پیداکرده، شما به عنوان معمار باید پروژه ای را طراحی کنید که از نظر اصول معماری خوب باشد، ولی این به تنهایی کافی نیست. به طور مثال مهندس تأسیسات منبع آبی را در زیرزمین در نظر گرفته بود، ساختمان 15طبقه که با پمپ آب را می فرستاد طبقات آخر ساختمان. من سؤالی کردم که ایشان جوابی نداشت. پرسیدم اگر برق قطع شد تکلیف ساکنان چیست؟ گفت خوب ژنراتور هست. گفتم اگر ژنراتور کار نکرد؟ یک منبع آب هم روی بام بگذارید… پس شما به عنوان معمار باید همه چیز را ببینید، از تأسیسات تا… وقتی کارفرما ساختمانی لوکس می خواهد که ساکنانش رفاه داشته باشند، باید همه مسائل را ببینید، راجع به برق اضطراری، داکت تأسیسات و … در این صورت پروژه می تواند برگشت خوبی برای کارفرما داشته باشد و فرهنگ استفاده از معمار را گسترش دهد، حتی اگر با شما هم کار نکند، مخاطب معماران دیگر خواهد شد.
یعنی این مسیری بود که شما طی کردید؟
بله
رسیدیم به سلیقه بازار که چگونه تعریف می شود و معمارها در تعریف سلیقه چه سهمی دارند؟
خیلی سهم دارند. شما چندسالتونه؟
36سال
ببینید ساختمان های شرق تهران، غرب تهران یا همین شمال تهران که معمار یزدی ها می ساختند، 10 خانه شبیه به هم می ساختند، به یاد دارید؟
مشخصاتشان چه بود؟
نمایش سنگ تراورتن بود که بهش می گفتند تراونتین. جلوی نما یک متر بالکن بود، اتاق خواب ها در ضلع جنوب که یک پارچه هم پنجره داشت، خیلی تیپ بود، معمولا پله ها هم جلوی نما قرار می گرفت، در آپارتمان را که باز می کردید هال بود که در آن درهای سرویس، اتاق خواب، پذیرایی و آشپزخانه باز می شد، معمولا بهترین کارها هم خانه های با پذیرایی L بود که دریچه ای به آشپزخانه داشت و غذا از داخل دریچه سرو می شد. این معماری غالب دوره ای از تهران بود.
چه سال هایی؟
از 50 به بعد شاید تا بعد از انقلاب، شما یادتان نمی آید سال 56، 57 حتی 60، آن سال ها کارفرماها معمار را به عنوان موجود مزاحمی که نقشه ها را خراب و ساختمان را هم گران تمام می کند می شناختند! به معمارهای سنتی با بنرهای خودشان معتقد بودند. فکر می کردند ساختمانی ایده آل است که در را که باز کنی وارد نشمین شوی، نشیمنی که وسط است و …
روابط معماری اش، حتی الفبای “فرهنگ” هم در آن بناها رعایت نشده بود، با وجود اینکه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که معذوریت های فرهنگی دارد. به عنوان مثال در مکانی که همه نشسته اند و سرویس بهداشتی مقابل آنهاست، از آن استفاده خواهید کرد؟ در همان دوره آشپزخانه ها یک مربع بود، میزغذاخوری هم وسط آن، جایی که ما بچگی دور آن می دویدیم. خانمی که در این آشپزخانه کار می کند، مثلث کار بین گاز، یخچال و سینک لازم دارد. میزی که وسط گذاشته بودند، جز مزاحمت کاری انجام نمی داد. غربی که شده بودیم، از فرهنگ اروپایی یاد گرفته بودیم که میز را بگذاریم وسط، قبلا سفره می انداختیم توی هال می نشستیم، هنوز هم خیلی از خانواده ها این کار را می کنند، ولی حالا که آن میز را گذاشته بودیم وسط، خانم باید دور این میز می چرخید. امروز ما این آشپزخانه را از مربع درآوردیم و یک کاراکتر به عنوان صبحانه خوری به آن اضافه کردیم، هم مثلث کار رعایت شده، هم فضای صبحانه خوری داریم. ما از آن خانه های یزدی ساز رسیدیم به این خانه ها که، لابی در آنها مهم است، یا در پرسپکتیوهای داخلش دقت شده که از پذیرایی، آشپزخانه دیده نشود. در سرویس مشرف به سالن نباشد، ورودی اش فراخ باشد. مخاطب هم این معماری را فهمیده و دیگر می داند بالکن به عرض یک متر بی فایده است، سلیقه بازار ارتقا یافته است.
ظاهر و بدنه ساختمان چه؟ آیا می شود آنجا هم سلیقه را ارتقا داد.
از معماری نئوکلاسیک شروع کنم که در خیلی از پروژه ها کار می شود و به نظرم در بسیاری از مناطق شهر به کاریکاتور این سبک تبدیل شده، در آن اغراق شده و از چیزهای عجیب و غریب در آن استفاده می شود، ولی اصولا سبکی است که اگر خوب و درست کار بشود (من اصولا با تزئینات زیادی ساختمان مخالفم) خوب است. در کنارش می شود ساختمان های مدرن و سنتی هم طراحی شود. من دریافته ام که بیشتر خریدارهای آپارتمان های بزرگ سنشان بالای 50 است، خیلی به ندرت داریم فرد 20ساله ای آپارتمان 950متری بخرد. این گروه داخل محل زندگی شان هم کلاسیک است، مبلمانشان، وسایلشان و… به خاطر همین سن و سال تمایلشان به کار کلاسیک بیشتر است تا کار مدرن. حتی لباس پوشیدن آدم 60ساله به کلاسیک نزدیک تر است تا اینکه خیلی اسپرت بپوشد، اینها تأثیرگذار است.
می خواهم ببینم می شود مخاطب را گرفت، راهش برد، چندمتر بردش جلوتر؟! یعنی می شود روی سلیقه اش کار کرد؟
ببینید در کل دنیا، هفت- هشت میلیارد نفر زندگی می کنند. تقریبا اغلبشان دلشان می خواهد قیافه شان شبیه فلان هنرپیشه باشد، هیکلشان مثل فلان ورزشکار. ولی در یک عضو هیچ کس نمی خواهد شبیه کسی باشد چون خودش را کامل می داند، آن عضو “مغز” است. حتی یک دیوانه در تیمارستان هم مغزش را از من و شما بهتر می داند، در نتیجه آدم ها فکر می کنند از همه بهتر می فهمند. من همیشه می گویم وقتی کارفرمایی اصرار می کند که این را می خواهم، نباید با او بجنگیم، آنچه را می خواهد می کشیم، آنچه را ما کشیده ایم پسندیده اند، چرا؟ هرچیزی راهی دارد، باید آدم ها را قانع کرد. چون اگر قانع نشود، بهترین ساختمان دنیا را هم که بسازی، می گوید آنی که خودم گفته بودم بهتر می شد، ولی وقتی برایش نقشه را می کشید، چیزی را که مثلا در اتریش دیده و خوشش آمده کنار می گذارد.
آیا به عنوان یک معمار موفق، در زمینه مالی هم با کارفرما مدارا می کنید؟ به قول خودتان حق الزحمه معماری کم است و به صورت عام کارفرماها برای فکر چنان ارزشی قائل نیستند و به سختی پرداخت می کنند.
من در آتلیه به بچه ها می گویم دو چیز هست که اگر دنبالش کنید به آن نمی رسید: اولی را رها کنیم، دومی پول است. شما موقعی به پول می رسید که دنبالش نباشید. بچه ها می گویند یعنی چه؟ این چه منطقی است؟ آدم باید دنبال پول باشد! دوستی بود که با من فارغ التحصیل شد. در آن زمان من قراردادی بستم مجموعا 100هزارتومان که نیم بها بود. دوستم که قرارداد مشابهی را 70هزارتومان بسته بود، نسبت به نتیجه اش بی تفاوت بود. می گفتم چرا؟ می گفت 70 هزارتومان داده، اندازه 70هزارتومان برایش کار می کنم.
من ولی 100هزارتومان گرفته بودم و اندازه 200هزارتومان کار می کردم. چون کاری انجام می شد که من طرحش را داده بودم، کار که تمام شد، 100تومان هم به من پاداش دادند، روی همان کار 10تا کار هم گرفتیم ولی دوستم که فکر می کرد 70تومان گرفته است و باید به اندازه 70تومان کار کند، کار غیراستانداردی انجام داد. امروز هم اجاره نشین است چون برای پول کار می کند. من اصلا با این فلسفه مخالفم، به خصوص به دنبال پروژه های خاص هستم و خیلی بیش از حق الزحمه برای آنها وقت می گذارم.
به نظرتان در تهران خانه از سرپناه به سرمایه تبدیل نشده است؟
سرمایه شده بود عیب نداشت، به کالای تجاری تبدیل شده، سرمایه که خوب است.
بله، به کالای تجاری تبدیل شده و فقط سطح قابل فروش اهمیت دارد. به نظرتان این نکته چه تأثیری روی روند ساخت وساز می گذارد؟
اولا مقدار زیادی از رشد قیمت مسکن به همین خاطر است، من در پروژه هایی هستم که افرادی چهار-پنج آپارتمان میخرند و بعد از اتمام، گران تر می فروشند. سود خوبی هم نصیبشان می شود، بعضا بیشتر از سازنده ها، ایرادش تضعیف روح معماری در پروژه هاست. مسائل تجاری و مالی بیشتر اهمیت یافته. به نظرم اگر خانه واقعا خانه بود خیلی بهتر بود.
اگر می توانستیم کارفرماها را قانع کنیم که سطح قابل فروش کمتری داشته باشند و معماری اسفنجی تر باشد، بهتر نبود؟
آن را باید شهرداری دیکته کند. شهرداری می توانست خیلی مفید باشد، مثالی بزنم الان 30سال است دارم ساختمان می سازم، اگر شهرداری 20سال پیش می گفت هر سازنده ای ساختمانش از سه متر عقب برود و عقب نشینی را باغچه کند و بابت این گذشت تشویقش می کرد در طول 30سال، تمام خیابان های تهران شش متر عقب رفته بودند و یک باغچه دو طرف خیابان بود، به همین سادگی دستاوردی با چند مزیت!
چرا به نظرتان وضع این گونه پیش نرفت؟
من فکر می کنم متولی خاصی نداشت. در تهران، در طول این 30سال که ما دیدیم همه شهردار تهران می شوند تا به سکوهای بالاتر صعودتر کنند. در نتیجه شهرداران مقطعی و کوتاه مدت تصمیم گیری می کنند. امروز جای خوشحالی است که شهردار تهران دوباره ابقا شده است.
نظرتان درباره الگوی مشارکتی ساختن چیست؟
فاجعه است. یعنی هیچ اتفاقی بدتر از این نمی شد در تهران بیفتد.
پرونده های مختلفی در دادگستری هست و بیشتر هم خواهد شد. در بعضی از ساختمان های کلنگی، 10 خانواده زندگی می کنند. کار مشارکت که آغاز شد به اختلاف بر می خورند، خانه ای که در آن زندگی می کردند به یک گودال ناجور تبدیل می شود. من اصلاً پدیده خوبی نمی بینمش.
شما در این گونه پروژه ها بوده اید؟
خیلی، خیلی.
آنها هم از این مسائل زیاد دارند؟
من خیلی ها را رو دیدم که پروژه را شروع کردند، پول جواز را نداشتند، دستمزد معمار را هم چک وعده دار دادند. خوب، او چطور می خواهد کار را به سرانجام برساند؟ خیلی از پروژه ها منتفی شدند و به دعوا و اختلاف رسیدند.
پیشنهاد جایگزین ندارید؟
ببینید، ما ملتی نیستیم که بتوانیم کارگروهی بکنیم. این را همیشه گفته اند.
برویم سراغ الگوی خانه،خانه های حیاط دار،چند طبقه روی پیلوتی ها،برج ها یا شهرک ها کدام بهتر است؟
به نظرم باید منطقه بندی مشخص باشد، به طوری که کسی که دلش میخواهد در ویلا زندگی کند بتواند. در طرح تفصیلی قبلی هم این گونه بود، خیلی از مناطق تهران فقط ویلایی نشین بود. سال ها شهرداری روی طرح تفصیلی تکیه نمیکرد. اخیرا دوباره طرح تفصیلی را تدوین و ابلاغ کردند و بر اساس آن کار می کنند. در طول سال ها اگر در منطقه ای ویلایی می خواستید 10 طبقه هم بسازید موافقتی می گرفتید و 10 طبقه می ساختید. کلا در شرایطی که داریم و مشابه با کلان شهرهای دنیاست شهرک اقماری با فاصله ی نزدیک از شهر می تواند راه حل خوبی باشد. یک جا فقط برج سازی باشدکه ویژگی به خصوصی هم داشته باشد، مثل منطقه 22، ویلایی های این منطقه هم در کنار برج ها فقط اجازه ی سه طبقه دارند و حتماً هم باید سقف شیب دار داشته باشند.
خوب،آنجا منطقه ی بکری است و این کار مقدور است. من کاملاً موافقم که محکوم نشوی در نوع مشخصی از خانه زندگی کنی، ولی در بافت تهران به نظرم می آید این امکانش خیلی ضعیف شده، مگر اینکه شهرک های اقماری طرح شود. البته لواسان را داشتیم که آن هم به سرنوشت تهران دچار شد. تا چند وقت پیش هر کس می خواست در ویلا زندگی کند می رفت لواسان به هر حال باید این امکان در جامعه وجود داشته باشد.
یعنی جواب شما این است که ویلایی ها بهترند،بعد مجموعه های بزرگ تر و آخر این… .
صد در صد. ببینید من می گویم ما خیلی فرهنگ متضادی داریم. آدم هایمان خیلی با هم فرق دارند. هنوز ما در آپارتمان هایمان آدم هایی داریم که کفششان را پشت در می گذارند، یکی دیگر هم در آپارتمان کناری سگ نگه می دارد.
خوب، این دو تا خیلی با هم فرق دارند، در هر حال در آپارتمان با مسائل از این دست مواجهید.
به نظرتان اگر بخواهیم الگویی را به عنوان الگوی «نرم» معماری امروز تهران تعریف کنیم،امکانش هست؟
نه! یعنی من ندارم. شاید باشد.
راجع به عمر و دوام ساختمان ها چه نظری دارید؟به نظر شما الان ساختمان ها را بهتر می سازند یا قبلاً؟
صد در صد الان بهتر می سازند. الان به نظر من در 90 درصد پروژه هایی که ساخته می شود اصول مهندسی رعایت می شود.
منظورتان چند سال اخیر است؟
حداقل 15-20 سال اخیر.
یعنی فکر می کنید ساختمان هایی که الان ساخته می شود،40-50 سال عمر می کنند؟
صد در صد. آیین نامه های زلزله رعایت می شود.حتی در شهرستان ها.
در تهران، به غیر از سازنده های شناخته شده اگر بافت غالب را قضاوت کنید چه؟
در تهران هنوز ساختمان بد زیاد ساخته می شود، به نظر من خیلی. هرچه هم که از شمال به طرف شرق، غرب و جنوب می روید موضوع حادتر می شود.
به خاطر هزینه های خرید آهن و ….در شمال شهر وقتی آپارتمان متری 15 میلیون شده، کسی به متری 100 هزار تومان ارزان تر تمام کردن فکر نمی کند. ولی واقعاً در مناطقی از تهران، 100 هزار تومان ارزان تر ساختن با کم کردن کیفیت رایج است.
برویم راجع به همان چیزی که اول دوست داشتید صحبت کنیم.به هر حال معماری شما منتقدهایی هم دارد.
یکی از چیزهایی که باعث تاسف است این است که بیشتر کسانی که از من انتقاد می کنند، کسانی اند که تا حالا در عمرشان یک اتاق نساخته اند. نمونه هایش زیاد است. من الان 20 ساختمان ساخته شده ام را به یاد دارم، از افرا در فرشته بگیر تا چناران پارک، کوه نور، دریای نور، ایران زمین و… شما تا موقعی که در تهران ساختمان نسازید، نمی فهمید من چه می گویم. چرا؟ به خاطر اینکه ضوابط شهرداری هست، فضای سبز هست، کارفرما هست، مشکلات زمین هست. اگر کسی در حال ساختمان سازی است و مشکلات کار در تهران را درک کرده، من هیچ مشکلی ندارم، بیاید انتقاد درست بکند، بیاید بنشیند باهم حرف بزنیم.
نمونه اش را هم داشته اید؟
نه،تا به حال نداشته ام.
من فکر میکنم متولیان فرهنگ هم کوتاهی کرده اند.
اتفاقاً از طرف شبکه جام جم از من خواستند که به عنوان چهره ی موفق در رسانه حضور یابم.گفتم ما اینطوری 100 تا فحش پشت سرمان هست،حالا در تلویزیون هم بیاییم که دیگر هیچ. واقعیت این است که ما به عنوان معمار در جامعه ، نه تنها هوای همدیگر را نداریم، بلکه برای هم می زنیم. من نمیدانم این چه صیغه ای است؟ پزشک ها خیلی هوای همدیگر را دارند. من تا حالا بیش از 300 ساختمان طراحی کردم، فکر نمی کنم معماری در تهران این کارنامه را داشته باشد.
پیمانکار هم به کارفرما معرفی می کنید؟
نه، چون حرف و حدیث دارد. ولی اگر پیمانکار نداشتند، میگوییم فلانی هست، قیمتش را بگیر، اگر خوب بود کار کنید. هیچ چیزی را هم به آنها دیکته نمی کنیم.
روزی چند ساعت کار می کنید؟
هنوز هم چیزی نزدیک به روزی 15-16 ساعت. دیشب من ساعت 3 خوابیدم. روی پروژه 25 طبقه ی نیاوران در خیابان کوهیار کار می کنم. یک نما را کلاسیک دادیم، یکی را مدرن، کارفرما شرکتی است با آدم های کاملاً حرفه ای. الان در هیئت مدیره شان بین این دو طرح اختلاف هست. خریداری که می خواهد ساختمان بخرد، پرسپکتیو را می بیند. شما اگر بودید کدام را می ساختید؟
ما جوانیم دیگر!
هیئت مدیره شان می گویند این (گزینه نئوکلاسیک)خیلی اشرافی تر است،در حالی که بابت آن یکی مردم به ما پول نمی دهند.
اینها مسائل بازار هستند. آیا شما از کار کردن با آجر اجتناب می کنید؟
اگر هم بخواهیم در یک ساختمان 20 طبقه نمی شود آجر کار کرد. اصلاً بر اساس آیین نامه ی زلزله ممنوع است. البته من اغلب پروژه های مسکونی بلند می سازم که مسائل خود را دارند. رئیس دانشگاه آزاد یکی از شهرستان ها 10 روز قبل ،به من گفت شما می توانید آمفی تئاتر ما را طراحی کنید؟ گفتم نه. گفت چرا؟ گفتم باید ضوابطش را بخوانم. سرانه و شیب کف و سقف و…من در این مدت می توانم 10 پروژه ی مسکونی طراحی کنم، چون دیگر همه چیز آن در مغزم است. واقعاً معماری به سمت تخصص پیش می رود، مثل پزشکی. شرکت خانه، فقط بیمارستان می سازد و هر بیمارستان را ظرف یک ماه طراحی می کند.
درآخر صحبت هایمان هم اگر خودتان چیزی دوست دارید بگویید.
دلم میخواهد بگویم انتقاد خیلی چیزی خوبی است، ولی غرض ورزی بد است. هر کسی انتقاد کند من خوشحال می شوم. نه اینکه شما تمام دل خوری هایت را بر سر آدمی که نمی شناسی بریزی، تازه اطلاعات غلط هم به مردم بدهی، خوب است معمارها کمی هوای هم را داشته باشند. محال است نقشه ی کسی را بیاورند و من از آن ایراد بگیرم.
شما در خانه ای که خودتان طراحی کرده اید زندگی می کنید؟
بله، من ویلایی در یک مجتمع برای خودم طراحی کردم و در آن زندگی می کنم.